سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
نویسندگان
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :148
  • بازدید دیروز :187
  • کل بازدید :578109
  • تعداد کل یاد داشت ها : 204
  • آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 8:11 ص

شما ببینید در همین پنج شش روز گذشته سر یک قضیه‌اى که آنچنان هم از اهمیت بالائى برخوردار نبود - سر مسئله‌ى اطلاعات و امثال اینها   - چه جنجالى در دنیا راه انداختند. تحلیلها را بردند به این سمت که بله، در داخل نظام جمهورى اسلامى شکاف ایجاد شده است، حاکمیت دوگانه شده است، رئیس جمهور حرف رهبرى را گوش نکرده است! دستگاه‌هاى تبلیغاتىِ خودشان را از این حرفهاى سست و بى‌پایه پر کردند. ببینید چطور منتظر بهانه‌اند. ببینید چطور مثل گرگ در کمین نشسته‌اند که یک بهانه‌اى پیدا کنند، هر جور میتوانند، حمله کنند. میدانند که دولت مشغول تلاش و فعالیت و خدمت است. خب، واقعاً در کشور دارد خدمت انجام میگیرد. هر جا خدمت باشد، هم مردم طرفدار هستند، هم رهبرى طرفدار است. ما که راجع به شخص قضاوت نمیکنیم؛ ما کار را، خط را، جهتگیرى را ملاک و معیار قرار میدهیم. آنجائى که کار و خدمت و تلاش هست، حمایت ما هست، حمایت مردم هست. و بحمداللَّه امروز کار دارد انجام میگیرد. مسئولین دولتى هم حقاً و انصافاً دارند تلاش میکنند؛ هم اعضاى دولت، هم بخصوص خود رئیس جمهور. اینها شب و روز ندارند؛ من مى‌بینم، من از نزدیک شاهدم. اینها دائم مشغول کارند، مشغول خدمت و تلاشند. خب، اینها براى کشور خیلى باارزش است. بنده‌ى حقیر هم طبق اصول بنا ندارم در کارها و تصمیمهاى دولت وارد شوم. خب، مسئولیتها در قانون اساسى مشخص است؛ هر کس مسئولیتى دارد؛ مگر آنجائى که احساس کنم یک مصلحتى دارد تفویت میشود؛ مثل اینکه در همین قضیه‌ى اخیر اینجورى بود؛ انسان احساس میکند یک مصلحت بزرگى دارد مورد غفلت قرار میگیرد، تفویت میشود؛ خب، انسان وارد میشود که جلوى این تفویت مصلحت را بگیرد. این، مسئله‌ى مهمى نیست، نظائرش هم اتفاق مى‌افتد؛ اما مخالفین، دشمنان بیرونى، تریبون‌دارهاى بین‌المللى، بوقهاى تبلیغاتى، از همین مسئله استفاده میکنند براى اینکه فضاى تبلیغاتى را شلوغ کنند.

عرض من به عناصر داخلى، به مردم دلسوز، به برادران و خواهرانى که در داخل با مسائل تبلیغاتى سر و کار دارند، این است که سعى کنند به این آشفتگى کمک نکنند. این که تحلیل بگذارند، یکى از آن طرف، یکى از این طرف، این علیه آن، آن علیه این، براى هیچ و پوچ، چه لزومى دارد؟ نه، دستگاه بحمداللَّه دستگاه مقتدرى است، مسئولین مشغول کارشان هستند، رهبرى هم که بنده‌ى حقیر هستم با همه‌ى حقارت، خداى متعال کمک کرده، ما در مواضع صحیحِ خودمان محکم ایستاده‌ایم. تا من زنده هستم، تا من مسئولیت دارم، به حول و قوه‌ى الهى نخواهم گذاشت این حرکت عظیم ملت به سوى آرمانها ذره‌اى منحرف شود. تا مردم عزیزمان اینجور با شور، با شعور، با بصیرت، با عزم راسخ در میدان هستند، لطف الهى شامل است؛ این را بدانید. تا ما توى میدان هستیم، سایه‌ى لطف الهى هست. ماها - من یک جور، شما یک جور، آن دیگرى یک جور، چهارمى یک جور - اگر سراغ مسائل شخصى خودمان برویم و اهداف را فراموش کنیم، البته کمک الهى هم کم خواهد شد





      

یک مقامی بالاتر از مقام ایمان هست، ایمان که الحمدلله خداوند لطف کرده همه ی شما از ایمان بهره مندید، خدا را قبول دارید، قیامت را قبول دارید، امامت را قبول دارید. اما اگر بخواهید این ایمان حفظ بشود، این ایمان بارور بشود، ایمان ثمر بدهد، به نتیجه برسد، یک عنصر دیگری باید به ایمان اضافه بشود. آن عنصر را باید پیدا کنید. اگر آن عنصر به ایمان اضافه بشود، علاوه بر این که اصل ایمان را حفظ می کند هر روز این ایمان شکوفاتر می شود، هر روز بالنده تر می شود واِلا هر روز باید منتظر خطر باشیم. ایمان یک عنصری است که خیلی برایش دندان تیز می کنند، مورد طمع واقع می شود. این طور نیست که به راحتی بشود حفظش کرد. اصلش در خطر است. اگر آن عنصر هم نباشد خیلی زود می تواند از بین برود. «یا ایها الذین امنوا امنوا». معلوم است یک مقام بالاتری هست تا بشود ایمان را حفظ کرد. دوستان عزیز! آن عنصر، عنصر جهاد است.


عنصر جهاد! اگر به ایمان اضافه شود، ایمان راکد نخواهد بود، ایمان عقبگرد نخواهد داشت، خطرات را پشت سر خواهد گذراند. هر روز هم نو خواهد بود. اگر این عنصر به ایمان اضافه نشود، یواش یواش کهنگی این ایمان را خواهد گرفت. روزمرگی انسان را در خودش فرو خواهد برد. چون زندگی مثل باتلاق است. مثل باتلاق شما بخواهید یا نخواهید درونش فرو می روید. زندگی این طوری است. باتلاقی است که به تدریج هم می کشد، انسان احساس آرامش هم می کند. عجب! به چه آرامشی داریم می رسیم، همه چیز دارد درست می شود. آنچه که عنصری است که نمی گذارد انسان در این باتلاق فرو برود، یک کشتی بگوییم، هاورکرافت بگوییم، هرچه بگوییم آن عنصر جهاد است که قرآن به آن در آیات مختلف اشاره می کند که با جهاد می شود زندگی را از حالت روزمرگی درآورد. همیشه رو به جلو بود. این که امام صادق(ع) با چهار هزار شاگرد[یاور] ندارد، کسانی هستند که عنصر جهاد را ندارند. امام حسین(ع) در بین آن همه آدم هفتاد و دو نفر را پیدا می کند که عنصر جهاد را در وجود خودشان پدید آوردند و یا بقیه مطالبی که عرض کردم.


این عنصر را من فقط خواستم برای شما طرح بحث بکنم که این را برایش فکر بکنید و در زندگی خودتان به دنبال این باشید که به ایمان شما این عنصر اضافه بشود. این عنصر که اضافه شد آن وقت ایمان واقعاً هر روز زندگی انسان را طراوت می دهد، شادابی ایجاد می کند. همیشه انسان با نشاط است، هیچ وقت احساس پوچی به او دست نمی دهد. هیچ وقت احساس خستگی هم به او دست نمی دهد. بدن خسته می شود، بدن زخمی می شود، اصلاً شاداب است. این که می گویند چه کار کنیم زندگی شیرین بشود، همیشه انرژی مثبت و همیشه از زندگی لذت ببریم، هیچ راهی غیر از این ندارد. تمام دنیا را به کسی بدهند، زندگی اش شیرین نمی شود. ما چون نداریم فکر می کنیم اگر چند میلیارد گیرمان بیاید، چند تا عنوان و مقام و همه چیز زندگی درست بشود، پس وضع ما درست خواهد شد. قطعاً چنین چیزی وجود ندارد. تمام این کره ی زمین را به یک نفر بدهند، بعد از چند روز از حلاوت می افتد، تمام می شود. تمام کره ی زمین را بدهند، هرآنچه روی زمین هست، انسان خیلی بزرگ تر از این حرف هاست. هرچه روی این زمین هست به کسی بدهند، بعد از مدت کوتاهی برایش عادی می شود. می گوید در کره ی مریخ چه خبر است؟ برویم کره ی زهره، ببینیم از سیارات دیگر خبری می شود پیدا کرد یا نه؟ آنچه زندگی انسان را شیرین می کند عنصر جهاد است و از روزمرگی خارج می کند.

 تکمیل مطلب...



      
1. جایگاه شهید مطهری و نقش حوزه در قبال آموزش و پرورش

    -       خداى متعال هم این مرد بزرگ را مأجور کرد، پاداش داد و شهادت را نصیب او کرد؛ در واقع او را زنده نگه داشت؛ «بل احیاء عند ربّهم»

    -       فضلا و برجستگان حوزه‌ى علمیه، آن عناصر لایق و توانائى هستند که میتوانند در مجموعه‌ى عظیم آموزش و پرورش نقش ایفاء کنند؛ و هیچ دستگاهى مهمتر از آموزش و پرورش نیست.

    2. نقش معلم

      -       تأثیر شما که معلم هستید، در موارد بسیارى حتّى از تأثیر وراثتها بیشتر است.

      -       یکى از کارهاى واجب ما این است که آحاد ملت ما، از کوچک و بزرگ، از مقامات عالى تا آحاد مردم، قدر معلم را بدانند، اهمیت معلم را درک کنند، حرمت معلم را بشناسند.

      -       شما میتوانید به معناى حقیقى کلمه، انسان طراز اسلام را به وجود بیاورید؛ میتوانید نیروى انسانى طراز جمهورى اسلامى را به وجود بیاورید.

      3. تحول در آموزش و پرورش

        -       نظام کنونى آموزش و پرورش ما توانائى لازم را براى تربیت نسلهاى گوناگون ما نشان نداده است. علت هم در درجه‌ى اول این است که این نظام و این تشکیلات، وارداتى است.

        -       باید انسانهاى شریف، دانا، با استعدادهاى جوشان، داراى ابتکار، داراى اخلاق نیک انسانى، داراى شجاعت، قوّت خطرپذیرى، ورود در میدانهاى جدید، بدون هیچگونه عقده‌ى خودکم‌بینى یا خودبرتربینى، انسانهاى دلداده‌ى به خداى متعال و متکى به قدرت الهى و داراى توکل کامل، انسانهاى صبور، انسانهاى بردبار و حلیم، انسانهاى خوشبین و انسانهاى امیدوار تربیت کنید.

        -       اگر در این تحول، نگاه کلان وجود نداشته باشد، کارها ممکن است متناقض از آب در بیاید؛ تکرارى باشد، زائد باشد، کمبودهاى بزرگى به وجود بیاید. پس نگاه کلان و نقشه‌ى جامع، شرط اول است.

        4. گسترش حرکت بیداری تا اروپا

          -       فقط این نیست که در کشورهاى شمال آفریقا و منطقه‌ى غرب آسیا که امروز ما در آنجا قرار داریم، حرکات بیدارى‌اى به وجود آمده باشد؛ این حرکت بیدارى تا قلب اروپا خواهد رفت.

          -       بایستى خودمان را بسازیم. ما باید «کزبر الحدید» باشیم؛ مثل پاره‌هاى فولاد. ایمانمان را تقویت کنیم؛ بصیرتمان را زیاد کنیم؛ آگاهى‌مان را بیشتر کنیم؛ دانشمان را روزبه‌روز پیش ببریم؛ استعدادهائى را که خداى متعال در درون ما قرار داده، شکوفا کنیم؛ دست اتحاد و وحدتى که به هم دادیم، محکم نگه داریم، بفشریم.
          خلاصه شده در پایگاه ودیعه الهی




                

           در این مورد با سخنانی از رسول اکرم که به عنوان وصیت به ابوذر غفاری فرموده اند، سخن خود را زینت می دهیم، فرمود: " ای ابوذر! از آن بپرهیز که خیالات و آرزوها سبب شود که کار امروز را به فردا بیفکنی، زیرا تو متعلق به امروز و مال امروز هستی نه مال روزهای نیامده، در آنجا که کار مفید و لازم و خداپسندی می خواهی انجام دهی تأخیر و دفع الوقت را روا مدار، ای ابوذر! به عمرت بیشتر بخل بورز تا به مالت ".

           

          ادامه مطلب...


          برچسب ها : مطهری  , شرط موفقیت  ,


                

          برنامه های یادواره شهدای امسال

          سه شنبه ساعت 16:سخنرانی سردار مسجدی در سالن نبوی منش

          چهارشنبه ساعت 16:اکران فیلم به کبودی یاس با حضور سعید عاکف

          پنجشنبه:دعای کمیل در کنار مزار شهدای گمنام دانشگاه با حضور ایت الله مهدوی

          جمعه:برگزاری نماز جمعه در کنار مزار شهدا

          منتظر حضور گرمتان هستیم





                

          ***فیلتر شکن جدید***
          آی بدو بدو تا فیلترش نکردند دشمنای فلان فلان شده!!!
          ***فیلتر شکن جدید***
          با این فیلتر شکن می تونید هر جای آسمون و زمین که خواستید سرک بکشید!!!
          ***فیلتر شکن جدید***
          این فیلتر شکن به صورت رایگان عرضه می شه و هیچ وجی دریافت نخواهد شد!!!
          ***فیلتر شکن جدید***
          برای دریافت این فیلتر شکن باید تقاضا داده شود!!!
          ***فیلتر شکن جدید***
          این فیلتر شکن قابلیت عبور از انواع موانع و فیلتر ها رو داره!!!
          ***فیلتر شکن جدید***
          از قابیلت این فیلتر شکن این است که می توانید هر لحظه با خودتون حملش کنید!!!
          ***فیلتر شکن جدید***
          راستی یادم رفت اسمشو بگم :proxyshohada30
          که اسم فارسیش همون فیلتر شکن شهداست!!!
          مشـــــــــــــــــــــــــــخصات :
          * می شه باهاش همه فیلتر ها و پرده های ظلمانی که با گناه پدید اومده را از بین برد!!!
          *فرقش با فیلترشکن هایی که بعضی ها دنبالشن اینه که اونا  فیلتر و پرده های حیا و عصمت رو میدرند و این ...
          *راستی مشتری این فیلترشکن بیشتره یا اون ؟!!
          *من که میگم این!!! چرا؟ چون فکر میکنم خوب توی وب سایت ها و وبلاگ ها تبلیغ نشده!!! والا کدوم اشرف مخلوقات عاشق سیر و سلوک توی آسمون ها نیست و دلش می خواد افسار قوای شهوانیش دست شیطان رجیم باشه؟!!!
          جهت دانلود به مزار شـــــــــــــــــــــهدا مراجعه بفرمایید
          ...

           





                

          سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی‌شد. ده‌ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعارگویان به طرف‌مان می‌آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه‌های یک درجه‌دار سبیل‌کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می‌داد و عراقی‌ها هم با دستور او شعار می‌دادند: پرسپولیس هورا، استقلال...

          به گزارش سایت ساجد ، اوود امیریان، از نویسندگان توانمند ادبیات مقاومت است. نویسنده ای که در بخش طنز دفاع مقدس از خود آثار فاخری به جای گذاشته است. بیان این خاطره به‌معنای حمایت از تیم خاصی نیست؛ بلکه بازگو‌کردن خاطره طنزی است که ما را به یاد شادی‌های زمان جنگ بیندازد:

          شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می‌شدند. من و دوستم «علی ناهیدی» از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمی‌زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما سر تیم‌های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوای‌مان شد! من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات، در سنگر طبق معمول داشتیم با هم کرکری می‌خواندیم و از تیم‌های مورد علاقه‌مان حمایت می‌کردیم که بحث‌مان جدی شد. علی زد به پروین و یک نفس گفت:

          ـ شیش، شیش، شیش تایی‌هاش!

          منظور او از حرف، یادآوری بازی‌ای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم قهر کردیم و سرسنگین شدیم.

          حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از شروع عملیات، دیگر علی را ندیده بودم. دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می‌کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و نکند بدجوری مجروح شده باشد. ای خدا، اگر چیزیش شده باشد، من جواب ننه باباش را چی بدهم.

          دیگر داشتم رسماً گریه می‌کردم که یک هو دیدم بچه‌ها می‌خندند و هیاهو می‌کنند. از سنگر آمدم بیرون و اشک‌هایم را پاک کردم. یک‌هو شنیدم عده‌ای با لهجه فارسی‌دار شعار می‌دهند که:

          پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!

          سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی‌شد. ده‌ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعارگویان به طرف‌مان می‌آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه‌های یک درجه‌دار سبیل‌کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می‌داد و عراقی‌ها هم با دستور او شعار می‌دادند:

          پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!

          باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم.

          دویدم به استقبال. علی با دیدن من از قلمدوش درجه‌دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تندتند صورتش را بوسیدم. علی هم صورتم را بوسید و خنده‌کنان گفت: می‌بینی اکبر، حتی عراقی‌ها هم طرفدار پرسپولیس هستند!

          هر دو غش‌غش خندیدیم. عراقی‌ها که نمی‌دانستند دارند چه شعاری می‌دهند، با ترس و لرز همچنان فریاد می‌زدند: پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!






                

          این جملات از دل برآمده از زبان شهیدی است که عاشقانه زیستن را آموخت و با رفتی عاشقانه‌تر، راه را به همه نشان داد. این کلام‌های نورانی و معطر را بارها و بارها باید خواند و به آنها اندیشید؛ باید خواند و در آنها نگریست و بعد ... .

            این عاشقانه‌ها را بسیجی عارف، شهید «حسین بیدخ» در اوان جوانی نوشته است. این عارف شهید در دوم فروردین 1361 در عملیات فتح‌المبین به آسمان حضرت دوست نقب زد؛ او هنگام شهادت، نوزده سال داشت.

          1ـ هر نفسی مزه مرگ را خواهد چشید، برای عده‌ای مرگ گلوبند زیبایی است بر گلوی دختران و برای عده‌ای مرگ خاری است در گلو که هرگز پایین نمی‌رود.

          شگفت حال انسان‌هایی که می‌دانند می‌میرند و می‌دانند در پای میز محاکمه به بند کشیده خواهند شد، اما باز نشسته‌اند و دست روی روی دست، می‌خورند.

          2ـ زیاد مخواب که فردا سال ها باید زیر خاک بخوابی، زیاد مخور که برای خوردن وقت هاست، زیاد مخند که دلیلی برای خندیدن نیست.

          3ـ پس از یک عمر حساب نکردن، حال باید حساب پس داد؛ حاسِبوا قَبْلَ اَنْ تُحاسَبوا. دیگر چاره‌ای نیست جز گریه، گریه به حال خویش و گذشته‌هایی که هرگز به عقب برنمی‌گردد.

          گناهانی که تا ابد وسیله شکنجه روح تو شده، دیگر هیچ چاره‌ای نیست، جز دعا که خداوندا، با عدلت با من رفتار نکن که جز آتش جهنم نصیبم نیست، با عفوت از من گذر که به جز عفو تو امیدی نیست.

          4ـ زندگی چند صباحی بیش نیست و نیامده می‌گذرد؛ آنچنان سریع می‌گذرد که رود به دریا می پیوندد.
          چنان زندگی کن که فرداها برای رفتنت وحشتی نداشته باشی.

          5ـ خدایا! ای مهربان‌ترین مهربانان؛ ای عزیزترین عزیزانم! ای زیباترین زیبا رویان؛ ای پاکترین پاکان! ای نوید دهنده و برپا کننده! ای همیشه زنده! ای میراننده! ای سریع الرضا! ای کاشف البلا! ای گذرنده! به هر نحو می‌خواهی مرا بکش بکش؛ به هر گونه می‌خواهی مرا ببر؛ اگر یک بار به مرگم راضی نیستی، زنده‌ام کن، باز مرا بکش. حاضرم؛ راضیم. تنها یک چیز از تو می‌خواهم، ای عزیز! از من بگذر

           





                

           

          چه کسی می داند جنگ چیست؟
          چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
          چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن،یعنی آتش،یعنی گریز به هر جا،به هر جا که اینجا نباشد،یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟جوانم چه می کند؟دخترم چه شد؟
          به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟
          کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند؟
          کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
          چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:نبرد تن وتانک؟اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
          چگونه سر120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
          آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می کند،حالا معلوم کنید سر کجا افتاده است؟کدام گریبان پاره می شود؟
          کدام کودک در خلوت وانزوا اشک می ریزد؟
          و کدام کدام......؟توانستید؟؟؟؟؟؟؟
          اگر نمی توانید این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید  ;
          هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین،ماشین لندکروزی را که باسرعت در جاده مهران_دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهداگر از مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد؟
          چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
          چگونه باید آنها را غسل داد؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم
          چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
          کدام مسئله را حل می کنی؟برای کدام امتحان درس می خوانی؟به چه امید نفس می کشی؟
          کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟از خیال،از کتاب،از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟کدام اضطراب جانت را می خورد؟
          دیر رسیدن به اتوبوس،دیر رسیدن سر کلاس،نمره گرفتن؟
          دلت را به چه چیز بسته ای؟به مدرک،به ماشین؟
          به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
          صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن،پرستو شدن
          آی پسرک دانشجو،به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟
          آی دخترک دانشجو،به توچه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟و آنان را زنده به گور کردند
          هیچ می دانستی؟حتما نه!!
          هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد،به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی راتر کنی؟وآنگاه که قطره ای نم یافتی،با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگرآب نمی خورد......
          اما تو اگر قاسم نیستی،اگر علی اکبر نیستی،اگر جعفر وعبدالله نیستی،لااقل حرمله نباش،که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
          من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد؟





                

           

          یادواره

          امسال نیز در هفته اول اردیبهشت ماه یادواره هدای گمنام در دانشگاه برگزار میشود.ولی پربارتر و غنی تر از سالهای قبل!





                
          <   <<   16   17   18   19   20   >>   >


          پیامهای عمومی ارسال شده

          + به ما هم سری بزنید