زهرا همایونی با بیان اینکه تا نفس داریم شعار مرگ بر آمریکا سر خواهیم داد، گفت: اگر آقای رفسنجانی یک شهید در دفاع مقدس میداد و آمریکاییها قاتل فرزندش میشدند، نمیگفت مرگ بر آمریکا را حذف کنیم.
خدایا؛
صفحهی آخر شناسنامهام را اینگونه میخواهم.
هست؟
راه آسمانت را پیدا کن.
شاید؛
جایی همین نزدیکی...
نعیما طاهری؛ دخترِ دخترِ دخترِ امام خمینی است
. نعیما؛ نسل سومی است، یعنی الان بین 20 تا 30 سال دارد، امام و جنگ را یا ندیده یا بنا به مشاهده نفهمیده. نعیما اسمِ خمینی ندارد، شاید هم نخواهد داشته باشد. شاید نخواهد انقلابی باشد و شاید نخواهد حتی مذهبی باشد. نخواهد حجاب داشته باشد و نخواهد در ایران زندگی کند. همچنانکه الان در کانادا درس میخواند - خوب هم درس میخواند و جایزه میگیرد - و همچنانکه با حجاب نصفه نیمه در مراسم حاضر میشود
. مانعِ نعیما، مادرِ نعیماست؛ نعیمه اشراقی
. امام خمینی(ره) یک عالم شیعی در فقه و فلسفه و عرفان بوده. یک رهبر سیاسی با تفکر انقلابی و عدالتخواهانه بوده که خود آن را «اسلام ناب» مینامید و در مقابل «اسلام امریکایی» و... قرار میداد (همچنانکه در مقابل اسلام متحجران موضع تندی داشت). یک رهبر مردمی، سادهزیست و بیادعا بوده
. خمینی، اشراف زاده، سناتور یا ثروتمند نبود که لقب اشرافی، نفوذ سیاسی و مکنت مالی او به فرزندانش به ارث برسد. خمینی رهبر آزادیخواهان و عدالتخواهان جهان اسلام بود که شاگردان و پیروانش در پاکستان (شهید صادق حسینی)، عراق (شهید باقر صدر)، لبنان (امام موسی صدر)، جمهوری آذربایجان (اکرام علی اف) و... کشته شدند، ربوده شدند، زندانی شدند، شکنجه شدند و ... « خمینی چی» بودن سخت است و «خمینی» بودن خیلی سختتر
. شاید «نعیما» نخواهد این بار را به دوش بکشد. شاید دلش بخواهد راهش را خودش انتخاب کند و در این راه، راحت باشد
. مقصر مادرش «نعیمه» است که این بار را روی دوش او میگذارد، بیآنکه خود او بخواهد. مادرش نعیمه که خود دچار تناقض است؛ هم میخواهد به دخترش افتخار کند (همانگونه که هست) و هم میخواهد چیزی باشد که نیست.
.
دخترِ دخترِ دخترِ امام، یعنی نسل سوم انقلاب. انقلابی که پدربزرگ مادرش با اعتقاد به اسلامِ شیعهی انقلابی تئوریزه و با پشتوانه مردم به پیروزی رسانده و ده سال پس از پیروزی هم، رهبری کرده
شاید دلش بخواهد با هویت خودش زندگی کند نه هویت پدربزرگ مادرش. دلش بخواهد صفحه فیسبوک، اینستاگرام و پینترست داشته باشد. عکسهای خودمانی بگذارد و... اما مانعی وجود دارد
اتفاقا مادر نعیما هم مثل اوست. صفحه فیسبوک دارد، اصلاحطلب است و در سیاست آزادانه فکر و اظهار نظر میکند، عقاید خاصی راجع به حجاب دارد، عکسهای آرایش کردهاش عدهای را ناراحت میکند و...
اما، اما، اما ! اما مادر نعیما روی دیگری هم دارد. می خواهد خودش را به پدربزرگش منتسب کند بیآنکه چندان به وی متشبث و متشابه باشد. غافل از اینکه نسبت با خمینی(ره)؛ ایدئولوژیک و تئوریک است نه اولیگارشیک و ژنتیک
بنابراین اگر کسی میخواهد از نسبت خود با امام(ره) بگوید یا ادامهدهنده راه او در علوم اسلامی باشد (نظیر برادر خانم اشراقی و داییزاده هایش که معمم هستند)، یا تفکر اسلام ناب او را در نظر و عمل پیاده کند(بخصوص در عالم سیاست) و البته باید مثل پدربزرگشان مردمی، بیادعا و سادهزیست باشد
اینست که عکس دخترش را با فتوشاپ ناشیانهای اصلاح و محجبه میکند و بعد که عکس اصلی منتشر میشود، پست خود را حذف می کند.
تناقض از مادر نعیماست، نه خود او. بیچاره نعیما که به خاطر مادرش، حریم خصوصی اش مورد تجاوز قرار میگیرد و باید جوابگوی کسانی باشد که با آنها کاری نداشته و ندارد.حرص مادر نعیما بر انتساب خود به امام، حق زندگی آزادانه را از نعیما می گیرد
سلام
من هیچ وقت عادت ندارم تو وبلاگ یادداشت از خودم بزارم یعنی اصلا وقتش را نمیکنم ولی الان واقعا جا خوردم و شوکه شدم و حس عجیبی دارم گفتم شاید این حس را به شما هم منتقل کنم خالی از لطف نباشه
تو زندگی روزمره هر از چندگاهی می شنوم یا میبینم که یه جوون به رحمت خدا رفته باشه و لی نمیدونم چرا امشب خیلی جا خوردم
داشتم مسابقه تلویزیونی یک دو سه چهار را می دیدیم .قسمت اول فینال بود و یکی از شرکت کنندگان هم یک جوون 19 ساله خوش تیپ با استعداد
وقتی شنیدم که این جوون با ایست قلبی نیمه شب از دنیا رفته واقعا جا خوردم
چرا من نوعی یک درصد فقط یک درصد احتمال نمیدم که این اتفاق هم ممکنه واسه من بیفته
مرگ که فقط واسه پیرمردها و پیرزن ها نیست
این بنده خدا هم مثل من ? من هم مثل اون چه فرقی داریم؟ ما هر روز یک صبح تا شب بدون یاد مرگ زندگی میکنیم و لی اگه هر روز هر صبح تا شب با این فکر زندگی کنیم که ممکنه امشب نوبت مرگ من باشه خودم را عرض میکنم خیلی از کارهایی که انجام دادم را به هیچ وجه انجام نمی دادم
من گنه کار غافل از مرگ تو زندگی دنباله چی دارم میگردم؟ نه خداییش دنبال چی؟
کنار پل بزرگمهر بودیم یکی از دوستام گفتش ببین از روی این پل همه دارن رد میشن هیشکی وای نمیسه اصلا جای واستادن نیست درسته؟ گفتم بله
بعد گفتش حکایت ما مردم این زمونه تو دنیا مثل کسیه که بیاد و وسط این پل چادر بزنه و بخواد موندگار شه....
شادی روح این جوون هم هرکی این پست را خوند یه صلوات بفرسه