انتخابات امسال هم مانند تمام اتفاقات مهم سیاسی دیگر برای خودش حال و هوایی داشت. ائتلاف کاندیداها و حضور مستقل ها ، رسانه ها و شخصیت ها ، کاندیداها و برنامه ها ، احزاب و گروه ها ، همه و همه در حال قُل خوردن در دیگ جوش آمده از حماسه سیاسی سال 92 بودند و هر کس با امتحانی که پس داد، خودنمایی کرد.
در این بین اما رفتار انتخاباتی یکی از چهره های مطرح دینی - سیاسی، افکار عمومی و رسانه ها را به خود جلب کرده و مدتی است به سوژه اصلی آنها تبدیل شده. آیت الله مصباح یزدی یکی از مطرح ترین چهره های کرسی فلسفه و علوم معقول و منقول در مجامع علمی داخل و خارج، که قبل از انقلاب در صف مبارزه مبنایی با طاغوت بود، بعد از نقلاب هم در میدان فرهنگ مؤثر بود و نه تنها در دوره حاکمیت اصلاح طلبان که بعد از آن هم میدان سیاست را رها نکرد و در بزنگاه های مختلف نقش آفرین بود و تصمیم ساز؛ از جمله در انتخابات سال 84 و مقابله با فتنه سال 88 و بعد از آن در مواجه با رگه های انحراف در دولتی که مهمترین حامی اش بود، تا رسید به انتخابات مجلس نهم که یکی از پیچیده ترین بازی های جریان فتنه را که به دنبال غیررقابتی نشان دادن انتخابات بود، با راه اندازی جبهه ای در بدنه جریان اصولگرایی بهم زد.
اکنون در هفته ها و ماه های اخیر و بویژه پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات، تصمیم آیت الله مصباح برای ورود در انتخابات و معرفی یکی از چهره های انتخاباتی به عنوان کاندیدای اصلح ریاست جمهوری، تبدیل به سوژه برخی از رسانه ها و شخصیت های مذبذب برای عقده گشایی شده تا جایی که برخی با جنجال و هیاهو سعی می کنند شبهاتی را به عنوان سئوال در ذهن مخاطب جانمایی کنند:
چرا آیت الله مصباح به عنوان یک عالم دینی تا این سطح در سیاست دخالت می کند و جبهه های سیاسی تشکیل می دهد؟ دلیل حمایتش از دکتر لنکرانی چه بود و چرا از لنکرانی تا این اندازه پررنگ حمایت کرد؟ چرا وقتی دکتر لنکرانی انصراف داد، بلافاصله آیت الله مصباح از کاندیدای دیگری حمایت نکرد؟ اگر لنکرانی اصلح بود، پس چرا بعدا از جلیلی حمایت کرد؟ آیا شناخت ایشان از کاندیداهای دیگر هم به همین شکل بود؟ آیا بهتر نبود بعد از لنکرانی ایشان مجددا از شخصیت دیگری حمایت نکند؟ چرا آیت الله مصباح به راه حل وحدت برخی از سامانه ها تن نمی دهد و تاکنون چندبار این بازی را بهم زده است؟ اساسا باتوجه به برخی رفتارهای غیرقابل دفاع احمدی نژاد در سال های اخیر، آیا بهتر نبود آیت الله مصباح از شخصیت دیگری حمایت نکند تا اگر رییس جمهور بعدی هم دچار آفت هایی شد، دامن ایشان از این آفت ها مصون بماند و ...
هر چند این سئوالات درباره رفتار بسیاری از علمای محترم دیگر، تشکل های حوزوی یا مرتبط با روحانیت و حتی برخی از مراجع معظم تقلید که هر یک بنا به وظیفه ای که تشخیص داده بودند با بیانات خود یا در اطلاعیه های رسمی و یا در دیدارهایشان، یکی از کاندیداهای محترم را مورد تفقد و حمایت قرار داده بودند نیز مطرح بود، اما آنچه هرگز در این ایام به سطح رسانه ها کشیده نشد، ایراد اشکال یا علامت سئوال درباره آن تصمیم های محترم بود اما این همه هجمه قبل و بعد از انتخابات همچنان نسبت به آیت الله مصباح ادامه دارد؟!
همین یک دلیل کافی است تا بدانیم تخریب های گسترده علیه آیت الله مصباح آن هم در این سطح و گستره، در حقیقت تخریبی علیه همه علمایی است که بنابر وظیفه دینی و انقلابی و البته بنا بر شناختی که از کاندیداها داشتند و آنها را اصلح می دانستند، برای تحقق حماسه سیاسی به میدان آمدند. اما چرا سیبل این همه تخریب به نمایندگی از علمای معظم دیگر آیت الله مصباح است!؟
بی شک مهترین هدف درطرح چنین سئوالات . شبهاتی نسبت به عملکرد آیت الله، کم کردن تأثیر او در عرصه سیاست است. شاید تلاش رسانه ها در این خصوص- با انگیزه های مختلف - در میان بخشی از مخاطب نیز به عنوان شبهه جا خوش کرده باشد! غافل از این که همه این سئوالات، از منظر جماعتی تبدیل به یک شبهه و اشکال می شود که سیاست را با عینک خاص خود می بینند! در حالی که از زاویه نگاه علامه مصباح یزدی و برخی از علمای محترم دیگر، همه رفتارهای سیاسی آنها و حتی ورودشان در حمایت از یک چهره سیاسی بر اساس یک منطق روشن دینی است.
واقعیت آن است که برای رمزگشایی از رفتار سیاسی هر فرد، نباید او را بر اساس ملاک ها و شاخصه هایی که خود می پسندیم و قبول داریم، مورد تحلیل قرار دهیم بلکه باید وی را بر اساس شاخصه ها و ملاک هایی که او رفتار سیاسی خود را بر آن بنیان نهاده، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و بعد آن شاخصه ها را با ملاک های حقیقی برگرفته از دین تطبیق داد و درباره عملکردش قضاوت کرد و آیت الله مصباح نیز از این قاعده مستثنی نیست.
از نگاه خیلی ها بُرد و باخت در عالم سیاست بویژه در دوره انتخابات یعنی رسیدن به قدرت، منتهی برای آنها که موجّه ترند قدرت با شعار و حتی نیّت خدمت مهم جلوه می کند، و برای آنها که عوام ترند، بُرد و باخت مهم است چون هواداران برای یکدیگر کُرکُری خوانده اند. از نگاه برخی فصل انتخابات که می رسد حتما باید یا هوادار تیم قرمز باشی یا آبی، باید در جنگ حیدری - نعمتی جناح ها یک طرف را داشته باشی ... اما قطعا این نگاهی نیست که خروجی آن الزاما با معارف دینی تطبیق داشته باشد.
مصباح یزدی و مثل او فقهایی هستند که انتخابات را از منظر فقه می بینند و تکلیف، نه از دریچه قواعد سیاسی و نتیجه؛ برای همین رفتار چهره ای به نام آیت الله مصباح برای بسیاری از اهالی سیاست که همه بنیان فعالیت های سیاسی شان بر نتیجه استوار است، قابل فهم نیست. درنگاه او برای انتخاب اصلح، نظرسنجی مهمترین شاخص نیست یا بهتر بگویم اصلا شاخص نیست شاید مهم باشد اما شاخص نیست؛ ائتلاف را عاقلانه و بی اشکال می داند اما چون بازیگران عالم سیاست را خوب می شناسد، آن را تحقق نیافتنی می داند. در نگاهش، خدای عالم سیاست با خدای جبهه جنگ یکی است، برای همین با قاطعیت می گوید: خدا منتظر نظرسنجی نمی ماند؛ با قاطعیت معتقد است: اگر همه برای خدا کار کنند، اصلح مقبول جامعه می شود و همه اینها یعنی نگاه به سیاست از دریچه ای دیگر، نه دریچه ای که اهالی احزاب و گروه ها و حتی شاید برخی محترمین در لباس روحانیت به آن نگاه می کنند.
از نگاه آیت الله از آنجا که تاکید صریح روایات و البته نایب امام در موضوعاتی مانند انتخابات، بر انتخاب اصلح است و وظیفه خواص معرفی فرد اصلح، و از طرفی بخش قابل توجهی از متدینین جامعه برای شناخت اصلح، نگاه شان متوجه اوست، تکلیف دارد تا کاندیدای اصلح را معرفی کند، پس در انتخابات ورود می کند حتی اگر برخی جریانات سیاسی را خوش نیاید و تکفیرش کنند. از طرفی با شناختی که طی چند سال از رفتارهای یکی از کاندیداها به نام دکتر باقری لنکرانی پیدا کرده بودند، او را به نسبت دیگران اصلح و برخی از چهره های دیگر را در مقایسه با او صالح می دانست. برایش این مهم نبود که دیگرانی بر اساس شناخت خود بر چه کسی ائتلاف کرده اند یا کنتور نظرسازی ها برای چه کسی عدد می اندازد.
در مرام آیت الله کار سیاسی همانند پادگان نیست که مافوق بگوید به چپ چپ و همه به سمت چپ رژه بروند، عالم حزب بازی های رایج هم نیست که اگر تو به نتیجه ای بر خلاف رأس تشکیلات حزب رسیدی، از حلقه یاران خارج شوی و تکفیرت کنند؛ برای همین در جلسه معرفی کاندیدای اصلح جبهه پایداری، باقری لنکرانی را خطاب قرار داد که ما تو را اصلح می دانیم اما اگر شخصا به غیر از خودت فرد اصلح دیگری سراغ داری، خائنی به نفع او کنار نروی! حتی خطاب به جمعیت پرشور حاضر در سالن سیدالشهداء که برای حمایت از لنکرانی تجمع کرده بودند، اعلام کرد: همه باید شخصا یقین کنید فردی که برایش جمع شده اید اصلح است و الا باید بروید و برای آن که اصلحش می دانید فعالیت کنید! انصاف دهید این ادبیات قدرت طلبی است؟ این ادبیات با این صراحت جز از زبان خمینی و بعد از او از زبان خامنه ای شنیده نشده و این راز پیکان همه تخریب ها به سمت مصباح یزدی است.
آیت الله بر اصلحیت باقری لنکرانی اصرار داشت و تا زمانی که وی در عرصه رقابت کاندیدا بود، چون وظیفه اش را حمایت از اصلح می دید، بر این نظر پافشاری کرد هرچند برخی را خوش نمی آمد، آنها از نگاه خودشان و بر اساس شاخص های مورد نظرشان، دیگری را اصلح می دانستند، برای همین دلشان می خواست از اعتبار این عمار انقلاب در تأیید کاندیدای مورد نظرشان بهره ببرند و وقتی چنین نتیجه ای حاصل نشد، سئوالات با مضمون تخریب آغاز شد که چرا آیت الله مصباح بر نظر خودش تا این حد پافشاری می کند و صد البته اگر این پافشاری درباره کاندیدای مطلوب آنها بود، هرگز این پافشاری نامطلوب جلوه می کرد!
این کم لطفی البته یک سویه نبود که برخی از دوستان نیز در برابر این تفریط غرض ورزانه، به دامن افراط محبت گونه ولی ناآگاهانه گرفتار شدند و بر خلاف مشی عملی و سلوک دینی و سیاسی استاد، رسیدن به هر نتیجه و مصداقی بر خلاف نتیجه استاد را خطا و گناه می دانستند، هر چند این نتیجه بر اساس شاخص هایی که آیت الله فرموده بود، به دست می آمد!
لنکرانی با تصمیم خودش و با توجه به توصیه روز اول آیت الله مصباح از صحنه انتخابات با صراحت تمام به نفع یک کاندیدا کناره گیری کرد. بسیاری از دلسوزانی که جلیلی را نسبت به لنکرانی ترجیح می دادند و اصلح می دانستند و در عین حال دلبستگی به آیت الله مصباح داشتند، با عجله دنبال این بودند که هر چه سریعتر از سرمایه آیت الله مصباح در سبد کاندیدای مطلوب خود یعنی جلیلی استفاده کنند تا در پستی بلندی های رقابت انتخاباتی به این حمایت بنازند اما منطق دینی استاد چنین حکم نمی کرد. در جلسه ای یکی از همین افراد با تندی خطاب به من گفت حال که لنکرانی انصراف داده، چرا آقای مصباح در حمایت از جلیلی تعلل می کند؟ و من که تفاوت و فاصله را در دو نگاه می دیدم او را به صبر دعوت کردم. جالب اینجاست که همین فرد چند روز مانده به انتخابات در چرخشی آشکار فقط بر اساس مدل تعیین اصلح بر اساس نظرسنجی، طرفدار دو آتشه کسی شد که پیش از آن هیچ صلاحیتی برایش قائل نبود و البته الان هم قلم به دست دارد و در مذمت وحدت نکردن ما می نویسد! از یاد نمی برم که سال 84 یکی از چهره های متنفذ سیاسی که سایت منسوب به او در این روزها بیشترین تخریب را نسبت به آیت الله مصباح و کاندیدای مورد حمایت ایشان داشته، ما را به دفترش دعوت کرد و سه ساعت تلاش کرد تا نظرمان را برای حمایت از کاندیدای مورد نظرش جلب کند. به او گفتم شما اقتصاددان هستید، آیا دیدگاه های اقتصادی این فرد را می پذیرید؟ آیا شیوه های تبلیغی او را قبول دارید؟ پاسخش منفی بود و تنها استدلالش در حمایت از آن فرد، پیشی گرفتنش در نظر سنجی ها و امکان پیروزی اش بر هاشمی رفسنجانی بود! آیا چنین نگاهی در سیاست نباید به دنبال خاموشی مصباح باشد؟! آیا نباید از این دو دسته، دو رفتار متفاوت دید؟
عدم حمایت صریح آیت الله که مانند بسیاری از شخصیت های دیگر از دکتر جلیلی شناختی کمتر از لنکرانی داشت، طبیعی و بر اساس یک منطق دینی بود. با گذشت چند روز و بر قراری چند نشست و اظهار نظرهای علنی دکتر جلیلی در خصوص برخی از موضوعات کلیدی در برنامه های تلویزیونی، نهایتا بر اساس شناخت تفصیلی ای که یافتند، به نسبت کاندیداهای موجود، جلیلی را اصلح دیدند و از او حمایت کردند، باز چون تکلیف خود را معرفی فرد اصلح به جامعه می دانستتند. دقیقا بر اساس منطقی روشن و بر گرفته از تعالیم دینی و نه حزبی و سیاسی و البته این رفتار از نگاه آنها که سال ها برای رسیدن به این جایگاه برنامه ریزی کرده بودند، گناه کمی نبود! برای همین هم هفته هاست که تخریب و توهین ها از زبان و قلم این جماعت ساری و جاریست حتی از زبان کسانی که خود را شاگرد معرفی می کنند، شاگردانی که سال ها قبل خود پذیرفتند در برابر وسوسه هایی مردود شدند!
انتخابات تمام شد اما آنهایی که خود را وامدار کسی نکردند و بر اساس تکلیف در این میدان دویده بودند - مهم نیست از چه کسی حمایت کرده بودند - احساس خستگی نداشتند و آنها که با هزار نیّت به میدان آمده بودند، شمارش آرا که تمام شد، خستگی به تنشان ماند... این انتخابات درس هایی زیادی به دنبال داشت خصوصا برای اهالی سیاست که از یا نبرند "دین از سیاست جدا نیست" یعنی نمی توان با روش باطل و با هزینه باطل به نتیجه حق رسید. این انتخابات نشان داد که ورود در سیاست با طعم تکلیف چه تفاوت هایی با ورود به سیاست با طعم قدرت طلبی دارد.
من هرگز آیت الله مصباح را با احساسم دوست نداشتم که عشق با احساس شاید به انحراف کشیده شود اما عشق با عقل حتما احساس را هم به دنبال دارد. این قاعده را هم البته از همین استاد در نسبتم با رهبری آموختم که ولی فقیه و نایب امام را نباید با احساس پذیرفت بلکه باید با عقل درکش کرد، در این صورت حتما عشق و رابطه ای احساسی به دنبال خواهد آمد که مصون از انحراف است.
ما آیت الله مصباح را به تعبیر شهید بهشتی "مصباح دوستان" می دانیم چون هرگز در مراجعه به او، دعوت به خودش را ندیدیم بلکه همواره دعوت به نایب امام را دیدیم. این نکته ظریفی است که برخی علی رغم سال ها نزدیکی به استادشان درک نکردند و کم کم در عالم سیاست - علی رغم این که چیزی نبودند - شدند دعوت کننده به خود و همین ساقطشان کرد. خدا عاقبت ها را به خیر کند، همین.
حجت الاسلام حمیدرسایی