جلسه های من و خدا

فقط یک چرت دیگه !

پدر،بیدارم کرد ولی اصلاً حال بلند شدن نداشتم. بالاخره با اصرار پدر بلند شدم وبرای خواندن نماز شب به حرم حضرت علی(ع) رفتم.کنار درحرم کسی گدایی می کرد.پدر پرسید:«این شخص چقدر به دست می آورد؟» گفتم:«خیلی کم» گفت:«شوق به مبلغ نا چیز دنیوی که یقینی هم نیست،این فردرا در وقت شب،به اینجا کشانده است.آیا به اندازه ی این شخص هم،به وعده های خدااعتمادو انگیزه نداری؟خدا فرموده:«که هیچ کس خبر ندارد که چه نور چشمی هایی برای انان (نمازشب خوان ها)پنهان کرده ام.»(1) صحبت زیبای پدرم تاآخر عمر نماز شب خوانم کرد.

خاطره ای از فرزند مرحوم آیت ا.. شیخ جعفر کاشف الغطا

(1)سجده آیه 7