جوان: سینمای ایران در شرایطی است که نیاز به احیای دوباره دارد و فیلمهایی میخواهد که بتوانند جان تازهای به کالبد آن بدهند. متأسفانه اغلب فیلمهای سینمایی ایران حولمحور مسائل عشقی، خیانت و مباحث سخیف میگردند، هرچند منتقدان برای برخی فیلمها هورا میکشند و کف میزنند اما این مخاطب است که خوب و بد یک اثر را تشخیص میدهد و برای آن حاضر به هزینه کردن و وقت گذاشتن است. این موضوع در مورد سریالها و مجموعههای تلویزیونی نیز صادق است. کم نیستند مجموعههایی که از روی هم کپی شده هستند و حرف خاصی برای گفتن ندارند حتی اگر از بازیگران مشهور و پشتوانه رسانههای زرد برخوردار باشند، باز هم این مخاطب است که باید به اثری امتیاز بدهد و برای آن ارزش قائل شود.
سریال «هوش سیاه» کاری از مسعود آب پرور که از شبکه سوم پخش میشود، هرچند تجربه جدیدی در عرصه سریالسازی ایران است، اما توانسته در هر دو فصل خود جایگاه خوبی بین بینندگان تلویزیونی بهدست آورد؛ سریالی که نه با فمینیستگرایی و نه با شخصیتهای مشهور سعی در جذب مخاطب داشته است بلکه به وسیله فیلمنامه خوب و پرداخت حرفهای موفق شده حتی در حد برخی سریالهای بینالمللی پربیننده ظاهرشود. تلفیق ژانر پلیسی، اکشن با علم روز کاری است که به ظاهر تنها از عهده آبپرور برآمده است، تا جایی که این سریال میتواند در قالب یک اثر سینمایی هم با استقبال خوبی روبهرو شده و جسم نیمهجان سینما را نجات دهد. همچنان که با وجود فشارهای سیاسی شدید، فیلم« قلادههای طلا»ی ابوالقاسم طالبی توانست در این ژانر به یک رکورد قابل توجهی دست یابد. این نشان میدهد که جای خالی ژانر اکشن پلیسی البته با المانهای جهانی در سینمای ما خالی است. از مشخصههای دیگر «هوش سیاه»، پرداخت مذهبی و ارزشی به اثر بدون شعارزدگی و ارتباط با ایام مناسبتی و همچنین جنبه آموزشیبودن آن است، چراکه در حالی که سینما و تلویزیون ما به مسئله آموزش عمومی حتی در حد بستن کمربند و فرهنگ شهروندی اهمیت چندانی نمیدهند، یک اثر فاخر توانسته است مفاهیم امنیت سایبری را برای عموم مردم در قالب داستان آموزش دهد. این مسئله در نوع خود چیز کمی نیست، زیرا علم سایبری از علومی نیست که بهراحتی هر نویسنده و کارگردانی با آن آشنایی داشته باشد و در عین حال علمی فراگیر و تخصصی است. همین ویژگیهاست که در کنار پرداخت خوب پلیس (قهرمان) و مجرم(بدمن) برای نوجوانان و جوانان جذابیت دارد؛ چه آنکه در اغلب سریالهای پلیسی اعم از ایرانی یا خارجی پرداخت اثر به اندازهای ضعیف است که گاه مخاطب با مجرم بیشتر همراه میشود و همذاتپنداری میکند تا پلیس و قانون، اما در مجموعه «هوش سیاه» در عین حال که شما هوش و زرنگی بدمن داستان را دوست دارید و کنجکاوید تا خلاقیتها و حادثهآفرینیهای بعدی او را دنبال کنید، با پلیس همراه میشوید و همذاتپنداری میکنید و او را همانند خود میدانید.
از دیگر موارد جالب این سریال، حضور خانواده است؛ پلیسی که در عین مشغلهکاری کتاب میخواند، نماز میخواند، رابطه خوبی با اعضای خانواده دارد و... اما موضوع خانواده بر سریال سایه نمیاندازد در حالی که بیشتر سریالهای ایرانی، حواشی پررنگتر از اصل ماجراست، مثلاً وقتی میخواهند مشاغلی چون آتشنشانی، پرستاری یا حتی پلیسی را نشان دهند، برای پرکردن فضاهای خالی و ناتوانیهای فیلمنامه و کمخرج کردن اثر، درام خانوادگی بر کل ماجرا سنگینی میکند. با این تفاصیل «هوشسیاه» نه تنها قابلیت سهگانه شدن را به زعم کارگردان خود دارد، بلکه پتانسیل خوبی برای سینمایی شدن حتی در اشل بینالمللی هم در آن است.