ذکر این نکته الزامی است که کار فرهنگی در یک پروسه طولانی مدت باید مطرح شود و نباید از یک برنامه? هرچند خوب و منسجم انتظار معجزه کردن و اثر ناگهانی و انقلاب درونی در مخاطب داشت.
کارهای فرهنگی که در دانشگاهها صورت میگیرند به دلیل مخاطبین خاص که همان قشر دانشجو میباشد از اهمیتی حیاتی برخوردار است و در فرم و محتوا به شدت نیازمند توجه میباشد.
برای تقریب بیشتر مسئله به ذهن الگوهای زیر را در نظر بگیرید:
الگوی شماره 1: 1- تهدیدها و فرصتها (طرح مسئله) 2- دسته بندی به مسائل سلبی و ایجابی 3- تعیین محتوا و مبانی کار (مبانی دینی و اسلامی، مبانی مدنی، در اصل چیستی و چرایی) 4- تعیین ابزارها (سخنرانی، همایش، نشریه، نمایشگاه و…) 5- ارزیابی بر اساس پیشبرد فرصتها و یا دفع و حل معظلات و تهدیدها
الگوی شماره 2: 1- تهدیدها و فرصتها (طرح مسئله) 2- تعیین ابزارها (سخنرانی، همایش، نشریه، نمایشگاه و…) 3- شروع کار و اجرا و همزمان فکر برای محتوا 4- ارزیابی نکردن و تمام شدن برنامه فرهنگی
در رابطه با کارهای فرهنگی که اکنون در دانشگاهها در حال انجام است دو مشکل عمده وجود دارد، یکی اینکه بعضی از این فعالیتها مانند نواختن شیبور از سر گشاد است –الگوی شماره 2- بدین معناکه از قسمت آخر شروع میشود، برای مثال ابتدا گفته میشود که میخواهیم همایش برگزار کنیم، درباره موضوع فلان و بعد از آنکه قرار همایش قطعی شد تازه این سوال پیش میآید که چه چیزی باید گفت؟ به عبارتی ابتدا ابزار مشخص شده و سپس به دنبال محتوای مناسب برای آن میگردند.
مشکل دوم هنگامی است که وقتی مسیر منطقی طی میشود – یعنی شیپور از سر تنگ نواخته میشود- و فرضا محتوا و هدف هم به خوبی تعیین میشود انتخاب ابزار بسیار ضعیف است و در بیشتر موارد سخنرانی و همایش به عنوان ابزار انتقال مفاهیم انتخاب میشود و این همان مشکل سخنرانی و همایش محوری است. در این میان مجموعههایی که در دانشگاهها فعالیت میکنند نسبتها ی مختلفی با این ضعف دارند.
تشکلهای دانشجویی و کلا گروههایی که متصدی دانشجویی دارند کمتر دچار این مشکل هستند شاید به این دلیل که جذب مخاطب ارتباط مستقیمی با بقا و قدرت و ضعف آنها دارد، اما ادارات امور فرهنگی و نهادهای نمایندگی رهبری و… در دانشگاهها به علت جدی نبودن این دغدغه برایشان و به دلیل نیاز به ردیف کردن برنامههای خوش خط و خال در بیلانهای کاری، نسبت بسیار نزدیکی با مشکل سخنرانی و همایش محوری دارند.
علاوه بر آنچه در بالا گفته شد، مشکل دیگر که باید به آن اشاره کرد این است که برنامههای اجرا شده بعضا فقط دیدگاهها و دغدغههای مسئولین این مجموعهها را پوشش میدهند. علایق مدیر محترم امور فرهنگی یا هر اداره دیگری هر چه باشد، میشود مبنای برنامههای این مجموعهها و آن هم با آن آفتی که ذکرش در بالا رفت. این وسط چیزی که واقعا گم میشود نیازها، مشکلات و دغدغههای دانشجویان دانشگاه به عنوان مخاطبان اصلی است. دانشجویان فقط وظیفه دارند صندلیها را پر کنند و مرتب و منظم بنشینند تا عکسهای بیلان کاری خوب از آب دربیایند. گروههای دانشجویی فعال در زمینههای فرهنگی هم کم و بیش این مشکل را دارند و گاها حرفهایی که میزنند را به جز خودشان کس دیگری نمیفهمد.
گاهی نیاز است که برای دغدغهها و حل مشکلات کاری کرد و گاهی نیاز است دغدغهای را ایجاد کرد. در نسبت با مورد اول جمعهای دانشجویی عملکرد نسبتا مناسبی دارند چون هر چه که باشد خودشان دانشجویند و بهتر با فضای دانشجویی و دغدغهها و نیازهای آن آشنایند. ولی در مورد دوم ضعف واضح است، یعنی بعضی مسائلی که دغدغه? آنها است موضوع کار فرهنگی قرار میگیرد در حالی که دغدغه دانشجویان نیست. و تلاشی هم نمیشود که این دغدغه ایجاد میشود و نهایتا این میشود که با صرف کلی وقت و هزینه، مخاطب زیادی جذب برنامه نمیشود و تازه این در شرایطی است که همه مراحل اجرایی خوب انجام شده باشند که ضعف در اجرای این مراحل خود میتواند مضاعف کننده عدم اقبال به یک برنامه باشد.
نکته سادهای را باید در نظر گرفت، هدف از یک برنامه فرهنگی، پیش برد یک اندیشه، پوشش یک دغدغه و یا حل یک مشکل است و این برنامه باید با رویکرد رسیدن به هدف اجرا شود نه فقط صرف اینکه برنامهای برگزار شود و به قولی رفع تکلیف شود و صفحهای به صفحات بیلان اضافه شود.
به عنوان آخرین گره در این بحث کوتاه، میشود به عدم جامعیت برنامه ریزی فرهنگی در نسبت با نوع مخاطب اشاره کرد، مثلا برنامهها فقط برای دانشجویان خوابگاهی طراحی میشود و یا بر عکس. گاهی هم فقط هدف شلوغ شدن یک برنامه است و رسما از هر چه که این مطلوب را محقق کند استفاده میشود.
در آخر ذکر این نکته الزامی است که کار فرهنگی در یک پروسه طولانی مدت باید مطرح شود و نباید از یک برنامه? هرچند خوب و منسجم انتظار معجزه کردن و اثر ناگهانی و انقلاب درونی در مخاطب داشت. تاثیرات سریع به سرعت هم محو میشوند. تاثیر گذاری فرهنگی یک پدیده زمان بر است که عدم توجه به این نکته باعث آن میشود که در ارزیابی بازده یک برنامه فرهنگی به اشتباه افتاد و کار را بیاثر دانست، در حالی که تاثیر گذاری بر فکر و اندیشه و رفتار انسانها به زمان زیادی نیاز دارد، همان گونه که حاصل سالها تبلیغ پیامبر اسلام (ص) در ابتدا تعداد کمی پیرو بود ولی استمرار و صبر بر کار ارشادی به ثمر نشست و چندین سال بعد بیابان حجاز تبدیل به گلستان انسانهای متعالی شد. باید این را دانست که جامعه اکنون ما مخصوصا دانشگاهها از جامعه جاهلی عربستان بدتر نیستند و اینکه کارهای ما در ارشاد جامعه گاها کم ثمر است ناشی از تفاوت روشهای ما با اولیای خدا و مشکلاتی است که در بالا به آنها پرداختیم.