من امام ندیده ام!

من15 خرداد 42 ندیده ام!

اما شنیده ام که :" سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند..."

من 22بهمن 57 ندیده ام!

اما شنیده ام که :" انقلاب ما انفجار نور بود..."

من 13آبان58 ندیده ام!

اما شنیده ام که :" انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود.."

من 5 اردیبهشت 59 ندیده ام!

اما شنیده ام که :" این شن ها لشکر خدا بود..."

من 3 خرداد 61 ندیده ام!

اما شنیده ام که : "خرمشهر را خدا آزاد کرد...."

من 14 خرداد 68 ندیده ام!

من چشم که باز کرده ام، امام را ندیده ام...

شنیده ام صدای لرزان "حیاتی" را که انّالله و انّا الیه راجعون...اما ندیده ام امام را...

من جنگ ندیده ام...صدای آژیر خطر نشنیده ام، به پناهگاه نرفته ام...

من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

من اولین بار نام امام را "امام" نگذاشته ام...

من چشم که باز کرده ام به جای جماران و روح خدا، حسینیه ای دیده ام با نام خمینی...به جای روح خدا، سید علی را دیده ام...

حضرت ماه را... او که یک "آه" بیشتر از خمینی دارد...

من بزرگتر شده ام و او موی سپید کرده...

من امام را دیده ام در تمام این سالها...امام را در حسینیه ام          

    mahdaviun@afsaran